جامعهشناسان قرن نوزدهم و بيستم اروپا در سطح قابل ملاحظهاي به سنخبندهاي دو گانه جوامع دست زدهاند، ولي پيش از آنان، ابنخلدون با گستردگي و عمق قابل توجهي به اين مهم پرداخته است. وي دو جامعه بدوي و حضري را از يکديگر بازشناخته و به مقايسه آن دو و سير تحول از جامعه بدوي به جامعه حضري پرداخت است. منظور از جامعه بدوي در آثار ابنخلدون، قبايل باديهنشين کوچنده يا چادرنشين بوده است که براساس امتيازاتي چون خون، نژاد، قبيله و طايفه به هم پيوند خوردهاند. در اين جامعه بنيان خانواده بسيار مهم دانسته ميشود و نظام سياسي آنها نيز براساس منطق پدرسالاري اداره ميشود. از نظر ابنخلدون انسانها به دليل نياز به همکاري و تعاون براي تامين نيازهاي خود گرد هم ميآيند و زندگي اجتماعي خود را شروع ميکنند و اين همان معناي مدني بالطبع بودن انسان است. در جامعه حضري افراد شهرنشين ميشوند و زندگي مدني را شروع ميکنند. نگاه عقلاني باعث ميشود که شخصيت انسانها در شبکه تعامل اجتماعي شکل بگيرد و انسان در هنگام جامعهپذيري، فرهنگ جامعه خود را فرا ميگيرد.
اين جمله را تا به حال حداقل يك بار شنيده ايم كه در ميان آشنايان مي گويند فلاني «گنج پيدا كرده.» بچه ها گنج را در ذهن شان صندوق پر از سكه هاي طلاو درخشنده تصور مي كنند و بزرگ ترها هم بلافاصله كوزه و اشياي سفالي يا فلزي را به ياد مي آورند. قبل ترها كه ساز و كار درست و حسابي در مورد ميراث فرهنگي مان وجود نداشت، عده اي از مردم هر منطقه، استعداد عجيبي در كشف مكان ها و اشياي تاريخي داشتند و تحت نام گنج ، اين اشيا را به ثمن بخس تقديم بيگانه مي كردند. اكنون خوشبختانه شرايط دوران گذشته وجود ندارد اما با اين حال، متاسفانه جاهايي را مي توان مشاهده كرد كه برخي، به نيت گنج يابي آنجاها را حفاري غيرمجاز مي كنند و با كمال تاسف، گاهي به نتيجه هم مي رسند. با توجه به گستردگي سازمان ميراث فرهنگي در كشور، اين انتظار وجود دارد كه نهضت و خيزشي براي شناسايي مكان هاي تاريخي شناسايي نشده فراهم شود تا هم شاهد روشن شدن زواياي پنهان تاريخ پر رمز و راز كشورمان باشيم و هم از به باد رفتن داشته هاي تاريخي مان جلوگيري كنيم.